آروین گلمآروین گلم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

به دنیا آمدی تا دنیای من شوی...

15 ماهگیت مبارک باشه گلم...

سلام آروین مامان، نفس مامان، پسرک ناز و دوست داشتنی من که روز به روز بزرگ تر و فهمیده تر و البته شیطون تر می شی. 15 ماهگیت مبارک باشه نفسم. چه قدر روزها سریع می گذره. 15 ماه از اومدنت به زندگی ما می گذره و تو هر روز بزرگ و بزرگ تر می شی و من به تو وابسته تر. این قدر بهت وابسته شدم نفسم، که دیگه زندگی بدون تو رو باور ندارم. تو با کارهات، خنده هات و البته شیطنت هات رنگ و بوی دیگه ای به زندگی دو نفره من و بابایی دادی. هر وقت می خوای شیطنتی انجام بدی به من نگاه می کنی و می خندی. از حالت خندیدنت کاملاً معلومه می خوای چی کار کنی. در این مورد گل پسرم، کاملاً شبیه بابایی هستی . آروینم، امکان نداره ترانه ای بشنوی و همون موقع د...
11 مرداد 1393

شیطنت های گل پسر...

آروین مامان ، روز به روز بزرگ تر می شی و  البته شیطون تر و من خرسند از این که می بینم فهمیده تر می شی و کاملاً درک می کنی بهت چی می گیم. چند روز قبل بابایی می خواست آمده ات بکنه تا بریم بیرون. بهت می گفت بلوزت رو بیار... شلوارت رو بیار... جورابت کجاست... کفشت کجاست... و خوب البته تو نفس مامان همه رو می دونی و بابایی هم خوشحال شد که داری بزرگ می شی. دو روز قبل با هم رفتیم پارک و موقع برگشتن از سوپرمارکت رشته فرنگی گرفتم. وقتی می خواستیم بیایم بیرون ، دیدم همش اشاره می کنی که بسته رو بدم بهت. خلاصه از من گرفتی و تا خونه خودت به تنهایی آوردی و با این که برات سنگین بود و از دستت می افتاد خم می شدی و از روی زمین بر می داشت...
6 مرداد 1393

آروین و بهار (دختر عمه گلش)

سلام نفس مامان. برات چند تا عکس از تو و بهار جون می ذارم. گل پسرم ، بهار رو خیلی دوست داری و وقتی بهت می گم آروین بهار کجاست؟ می گی : بَ ... و اطراف رو نگاه می کنی. این جا هم بهار جون داره ملخی رو که در بین علف هاست ، نشونت می ده. داشتین با هم به فواره ها نگاه می کردین و من خوب معلومه دیگه ... شکار لحظه ها   ...
6 مرداد 1393
1